خلاصه کتاب:
پسری به نام دالی در شب هالووین میخواهد لوزه هایش را عمل کند. او از این موضوع میترسد اما چاره ای ندارد. سپس پرستاران او را به اتاق اش هدایت میکنند. او در آن جا هم اتاقی اش مارتین چارلز پسری کوتاه قد با موهایی قهوه ای را میبیند. اسمش را از تابلوی بالای سرش خواند. پسر جیغ میزد و فریاد میکشید من مارتین نیستم! من مارتین نیستم! پرستاران سعی داشتند آمپولی به او بزنند اما او خودداری میکرد. پرستار به دالی گفت که قرار است پای مارتین را قطع کنند، به همین دلیل او وانمود میکند که مارتین نیست! و سپس پرستاران از اتاق خارج شدند و مارتین را با دالی تنها گذاشتند...
دالی از مارتین میترسید اما چاره ای نداشت پس به خواب رفت...در خواب رویاهای عجیبی دید اما واضح ترین رویایش این بود:روی تختش در بیمارستان بود، پسری پای تختش بود و تابلویی در دستش داشت که رویش نوشته بود: (مارتین چارلز) پسر آن را بالای تخت دالی گذاشت و در حالی که تابلوی دیگر را برمیداشت لبخندی زد و به گوشه ای خزید.
پسورد: www.98ia.com